سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سر کچل پدر ! - خاطرات خاله کبرا



درباره نویسنده
سر کچل پدر ! - خاطرات خاله کبرا
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
بهمن 1387
اسفند 1387


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سر کچل پدر ! - خاطرات خاله کبرا

آمار بازدید
بازدید کل :11436
بازدید امروز : 7
 RSS 

یک روز کلاس اول بودم و پدرم در کویت کار می کرد من بدجوری بهانه ی بابام را می گرفتم یادمه منو بغل می کردند و روی طاقچه می گذاشتند تا من آرام بگیرم. چند روز بعد وقتی که از مدرسه آمدم دیدم پدرم آمده و دراز کشیده خیلی خوشحال شدم و از ذوق  سر تا پایش را بوسیدم و بی اختیار سر کچل او را لیس زدم پدرم قهقهه میزد.



نویسنده : کبرا » ساعت 1:57 صبح روز پنج شنبه 87 اسفند 29